برخی از مدیران میپرسند که «اگر به کارکنان آموزش دهیم و آنها بروند چه باید کنیم؟» در جواب باید به این مدیران گفت: «اگر به کارکنانتان آموزش ندهید و آنها هم نروند چه میکنید؟»
امروزه آموزش کارکنان سازمان هزینههای نسبتا بالایی دارد، اما به گواه آمارهای داخلی و خارجی، سازمانهایی که این هزینه را در مسیر مناسب و کارشناسیشده خرج میکنند و نه صرفا برای رفع مسوولیت و هزینهکرد بودجه اختصاصیافته، در آینده هزینههای به مراتب بالاتری از قبیل اشتباهات کارمندان، عدمرضایت شغلی آنها، ترک خدمت پرسنل یا جذب نیروهای جدید جایگزین برای کارکنان قبلی را پرداخت نخواهند کرد.
کارکنانی که آموزش ندیدهاند ممکن است دچار اشتباهات بزرگی شوند که برای سازمان هزینهبر باشد. این کارکنان حتی ممکن است در ردههای پایین سازمان باشند که مدیران عالی آنها را نمیبینند و از اشتباهات کوچک و بزرگ آنها بیخبرند. اشتباهات کارکنان در بخشهای خدمات، فروش و… ممکن است مشتریان و مخاطبان را نسبت به کل سازمان بدبین کند و وجهه و اعتبار سیستم را زیر سوال ببرد. متاسفانه دانشگاهها و موسسات آموزش عالی در ایجاد تخصصهای بهروز و کاربردی برای افراد کار زیادی انجام نمیدهند، از این رو فارغالتحصیلان در بازار کار حرفهای نیازمند دانشافزایی و کسب مهارت حتی در رشتههای مرتبط دانشگاهی خود هستند که بعد از جذب این افراد در سازمانها چالش جدیدی برای مدیران در جهت آموزش تخصصی این افراد ایجاد میشود. بر کسی پوشیده نیست که ادامه حیات سازمانها در گرو توجه اساسی به منابع انسانی و آموزش و بهسازی آن است. ایجاد محیط امن در کنار ایجاد سیستمهایی در جهت رشد و ارتقای فردی و شغلی نیروی انسانی میتواند نقش مهمی در ماندگاری نیروی متخصص و کارآمد در سازمانها ایجاد کند.
برخی سازمانها از میزان اهمیت آموزش باخبر هستند، اما نتیجه لازم از هزینه و زمان صرف شده در این حیطه را دریافت نمیکنند و سالانه به دنبال جذب نیروهای متخصص از بیرون سازمان هستند در حالی که اگر آموزش در سازمان به درستی انجام میگرفت سازمان را از جذب نیروهای بیرونی تا حد زیادی بینیاز میکرد. یکی از بزرگترین چالشهای سازمانهای بزرگ دنیا جذب و آموزش نیروی انسانی متخصص است که قادر به ایجاد تحول و تغییر در سازمان باشد. برخی از سازمانها ترجیح میدهند، به جای آموزش نیروی متخصص که در بدنه سازمان وجود دارد، از بیرون سازمان نیرو جذب کنند که این موضوع سازمان را وارد چالشهایی میکند که مهمترین آن، تضعیف روحیه کاری پرسنل موجود در سازمان و نزدیک به آن موقعیت شغلی است. کارکنان سازمان ماهها و سالها تلاش میکنند تا ارتقای شغلی داشته باشند و با جذب نیروی خارج سازمان این انگیزه از کارکنان گرفته میشود و دچار یأس و ناامیدی و روزمرگی در کار میشوند.
حال آنکه سازمانها میتوانند با آموزشهای درست و مناسب، نیروهای نزدیک به مشاغل موردنیاز را تربیت کنند و از نیروهای باتجربه داخلی در موقعیتهای جدید شغلی استفاده کنند تا این موضوع باعث ایجاد پویایی و نشاط و انگیزه بالا بین کارکنان شود. هرچند ارتقای شغلی در سازمان ممکن است باعث ایجاد پست خالی در ردههای پایینتر و در برخی مواقع باعث ایجاد اختلاف بین کارکنان در یک رده سازمانی شود اما مزایایی همچون کاهش هزینه استخدام و تقویت تعامل در کارکنان رده بالای سازمان و همراستایی افراد قدیمی با فرهنگ و هنجارهای سازمان را به دنبال دارد.
اما در برخی از سازمانها مدیران عالی به طور کلی نسبت به آموزش کارکنان مقاومت نشان میدهند که عمده دلایل آنها عدماعتماد به کارکنان زیردست در نتیجهگیری از آموزشهای سازمانی است. آنها در بعضی موارد به این امر اعتقاد دارند که کارکنانشان حتی با آموزش پیشرفت نخواهند کرد و صرفا برای سازمان هزینهبر هستند. در موردی دیگر مدیران توهم آن را دارند که اگر زیردستان آموزش ببینند ممکن است در آینده جای آنها را بگیرند که این از خطرناکترین دیدگاهها در سازمان است.
این سازمانها همیشه دچار رکود و عدمپویایی هستند و هیچ گاه مدیران دارای این دیدگاه منافع سازمان را بر منافع خود ترجیح نمیدهند که اغلب در سازمانهای دولتی کشور شاهد این قبیل مدیریتها هستیم. در موردی دیگر این دسته از مدیران به زیردستان خود اعتماد ندارند و سعی میکنند همه کارها را خود پیش ببرند و از این رو کارکنان زیر دست خود را نیازمند آموزش و بهروز شدن نمیبینند و احساس میکنند با آموزش دیدن کارکنانشان کنترل امور از دستشان خارج میشود که متاسفانه از این قبیل مدیران در بخشهای دولتی کشور به وفور یافت میشود. برخی دیگر از مدیران بر این باورند که بهتر و موثرتر آن است که هزینه و بودجهای که قرار است صرف آموزش شود، صرف بخشهای دیگر شود تا خروجی آن زودتر و محسوستر باشد و متاسفانه این قبیل مدیران حتی در بخش خصوصی کشور کم نیستند. این دسته از مدیران بیشتر بر جنبههای منفی آموزش از جمله زمان، هزینه و استرس تمرکز دارند و خود را توجیه میکنند در حالی که جنبههای مثبتی از قبیل افزایش رضایت شغلی و مشارکت کارکنان، افزایش کیفیت کار، ایجاد روابط تیمی، کاهش جابهجایی کارکنان، افزایش بهرهوری و استفاده اقتصادی بهتر را نادیده میگیرند.
در خاتمه روی صحبت با مدیرانی است که آموزش کارکنان را صرفا هزینه میبینند، نه سرمایهگذاری برای آینده سازمان! آموزشهای سازمانی در آینده سازمان شما باعث کمتر شدن تضادها و فشارهای روانی و همچنین رشد انگیزه و حس مسوولیت در کارکنان و ایجاد رضایت و امنیت شغلی برای کارکنانی میشود که به صورت اصولی آموزش دیدهاند. این کارکنان قطعا به ارتقای سازمان از درون کمک میکنند و باعث کاهش بسیاری از هزینههای مازاد سازمان در آینده میشوند که شامل هزینه مشاوران بیرون سازمانی است که در صورت عدمآموزش صحیح به کارکنانتان مجبور به استفاده از آنها هستید.
منبع: دنیای اقتصاد